جدول جو
جدول جو

معنی زبان کودک - جستجوی لغت در جدول جو

زبان کودک
(زَ نِ دَ)
سخنی که با کودکان گفته میشودو برای آنان قابل فهم است. زبان کودکی:
چونکه با کودک سر و کارم فتاد
پس زبان کودکان باید گشاد.
مولوی.
رجوع به زبان اطفال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زبان کوچک
تصویر زبان کوچک
عضو گوشتی کوچکی به شکل زبان که در بیخ حلق آویزان است، ملازه، کده، کنج، لهات، ملاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبان کلک
تصویر زبان کلک
زبان قلم، نوک قلم
فرهنگ فارسی عمید
(زَ نِ چَ / چِ)
گوشت زبان شکل کوچک آویخته در حلق. (فرهنگ نظام). ملاز. ملازه. کده. لهات. کام
لغت نامه دهخدا
(زَ چَ / چِ کَ / کِ)
زبان کوچک. رجوع به مادۀ فوق شود
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ دَ)
زبان درازی کردن. (آنندراج) (ارمغان آصفی ج 2 ص 6). کنایه از زبان دراز کردن و سخن به درازی گفتن. (مجموعۀ مترادفات ص 191) :
شمعی که پیش روی چو ماه تو برکشند
از تیغ گردنش بزنم گر زبان کند.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
کنایه از سخن گو بودن. سخن گفتن. زبان آوری کردن:
زبان و گوش دادت کلک نقاش
که گاهی گوش شو گاهی زبان باش.
وحشی
لغت نامه دهخدا
(زَ نِ کِ)
نوک قلم. زبان قلم:
کلکش چو مرغکی است دو دیده پر آب مشک
وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ تر.
عسجدی.
نام حافظگر برآید بر زبان کلک دوست
از جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از زبان کوچک
تصویر زبان کوچک
اپیگلوت
فرهنگ واژه فارسی سره